چه احساس خوبیه که سر کلاس آدم از  هر چی دلش می خواد صحبت کنه و از هیچی هم هراسی نداشته باشه. نه از ساواک که بگه چرا پشت سر شاه حرف زدی و و نه از حراست که بگه چرا پشت سر دولت بوش و اوباما حرف میزنی!!!.....

از کلاس امروزم بسیار لذت بردم که بحث از سر افزایش دمای زمین به شرکتهای نفتی و سیاست رسید.....


برچسب‌ها: جامعه
+ نوشته شده در  پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۲۸ساعت 6:23  توسط لاله اشک | 
به تمامی خوانندگان محترم وبلاگ لاله اشک

لطفا چنانچه کامنتی از طرف من در وبلاگ خود مشاهده کردید که حس کردید از من بعید است آنرا بنویسم، یا اینکه شما را به شک انداخته باشد، با من از طریق کامنت خصوصی درمیان بگذارید تا صحت  و سقم آن را  تائید کنم....

(سقم با س است؟) کلاغه اومد راه رفتن کبک رو یاد بگیره از خودش هم کم کم یادش رفت!!!

--------------------------------------------------------------

در پاسخ به کامنت های همگی: چشمتون بی بلا....

من اگه شما گلها رو نداشت چه می کردم تو این غربت؟


برچسب‌ها: یادداشت ها
+ نوشته شده در  دوشنبه ۱۳۹۰/۰۷/۲۵ساعت 9:27  توسط لاله اشک | 

شاگردهام زیاد درس خوان نیستند. متوسط کلاس هام حدود نمره ۳۰-۴۰ از ۱۰۰  هستش. این یعنی افتادن. تو هر کلاسی فقط ۲-۳ تا خوب دارم یه سری هم متوسط بالا بقیه هم متوسط و خیلی ضعیف. ضعیف که میگم یعنی اصلا طرف نمیدونه جغرافی رو با چه غ می نویسند. البته منظورم با G هستش. حتی به خودشون زحمت باز کردن کتاب هم نمی دهند. البته خیلی دلیل داره:

۱- اونها که شاگرد خیلی خوب هستند مستقیما میروند دانشگاه و کالج نمی آیند.

۲- بیشترشون هم کار می کنند هم درس می خونند نه مثل ما ایرانیها که مامان باباها تا آخر عمر بچه ها را حمایت مالی می کنند.

۳- خیلی هاشون تمام وقت کار می کنند دیگه زمانی به درس نمی مونه.  یه دانشجو دارم که از ۲۰۰۸ تا حالا میشناسمش و تازه امسال از کالج فارغ التحصیل میشه. در حالی که می تونست این زمان رو در دانشگاه بگذرونه و به لیسانس بگیره. (کالج فقط فوق دیپلم داره)

۴- خیلی هاشون انگیزه ندارند فقط میخواهند یه مدرک از کالج بگیرند و بروند یه کاری پیدا کنند.

۵- اینجا استادها خیلی بچه ها را برای امتحان راهنمایی می کنند. مثلا نمره اضافی  Extra Credit بر اساس یه فعالیت به آنها داده میشه. راهنمای مطالعه   Study guide  داده میشه ( حالا با وجود اینها باز هم ریزش داریم) و اینکه نمره بندی بر اساس حروف الفباست. پس  برای یه فرد زیاد  فرق نمی کند که  ۹۰، ۹۵ یا ۱۰۰بگیره، چون همه اینها می شه الف A. حالا خیلی که دقیق باشیم میتونیم آنرا به Aـ، A+ و A تقسیم بندی کنیم که معمولا این کار در رده های دانشگاهی انجام میشه نه کالج.

۶- در آخر استادها نمی گذارند بچه ها خیلی ریزش کنند یه جوری نمره آنها را از F  به D می رسونند که نیوفتند. ( نمره افتادنی F هستش)

همینها باعث میشه که بچه ها زیاد درس نخونند.

ترم قبل یه دانشجوی هندی خیلی مسن داشتم که بهترین شاگردم بود. معمولا مسن ترها انگیزه بیشتری برای درس خوندن دارند نه جوونها که زندگی اشون موسیقی، آی فون، و اینترنته.....

همیشه براشون در مورد بچه های ایران تعریف می کنم و می گم که در ایران بچه ها چقده درس می خونند. (بهشون پز میدم ) و میگم که در ایران بچه ها معمولا توسط پدر و مادر  خصوصا برای درس خوندن حمایت می شوند.  فکر کنم یه کم حسودیشون می شه.

اینم از آمریکا


برچسب‌ها: تحصیل
+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۰/۰۷/۱۹ساعت 1:40  توسط لاله اشک | 

در گذشت دکتر مهرداد مشایخی که افتخاری برای خوانسار و خوانساری ها بود را به همگی تسلیت عرض میکنم. دکتر مهرداد مشایخی از روشنفکران آزادیخواه ایران پس از سالها مبارزه با بیماری سرطان دیروز  پنجم اکتبر ۲۰۱۱ در واشنگتن دی سی درگذشت. ایشان نویسنده سایت اخبار روز بودند.

بزرگداشت و زندگینامه ایشان را در سایت شهروند بخوانید.  

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۰۷/۱۵ساعت 3:26  توسط لاله اشک | 
چند وقت پیش یه گرفتگی گردن شدید گرفته بودم. یه شب که از شدت درد از خواب بیدار شدم رفتم تو آشپزخونه که که یه مسکن بخورم. از اونجا که اتاقمون یه پنجره تمام قد کشویی داره  همسرم یه مانع گذاشته پشت کشو که تا آخر باز نشه و ما فقط درز در رو باز میذاریم که هم هوا بیاد و هم کسی دیگه نتونه بیاد تو، و برای اینکه هی باد به درآپه ها نزنه و صدا نده معمولا درآپه را به اندازه ای که پنجره باز هست کنار میزنیم. ( حالا نگید بابا چه تشکیلاتی!) خلاصه اونشب وقتی برگشتم که بخوابم از لای درز پنجره یهو احساس کردم یکی تو بالکن خوابیده. البته بالکنمون هم چندتا پله میخوره به پشت خونه که به فضای باز راه داره. اول فکر کردم همسرم گرمش شده رفته بیرون خوابیده. اما از اونجا که تا حالا سابقه نداشته اینکار رو بکنه شک کردم و نیگاه کردم روی تخت دیدم نه اون خوابه. دوباره بیرون رو نیگاه کردم دیدم ای بابا یکی انگاری خوابه. فکر کردم دارم خواب می بینم. دوباره به تخت نیگاه کردم اما بازم به چشمهای خودم اعتماد نکردم. دستم رو آهسته بردم سمت همسرم دیدم بله اون در خواب عمیقه. این بود که دوباره بیرون رو نیگاه کردم و مطمئن شدم که نه خواب هستم و نه اون چیزی که می بینم همسرم هست. آهسته همسرم رو صدا زدم. اونم که همیشه تا صداش می کنی مثل برق از خواب می پره تا اومد بپره بهش گفتم آهسته.... گفت چی شده گفتم یواش... عکس العمل نشون نده.... یکی تو بالکن خوابیده.... دیدم یهو پرید. گفتم یواش وگرنه می شنوه  بذار زنگ بزنیم ۹۱۱. (اینجا به این شماره زنگ می زنند و در این جور مواقع فقط باید به پلیس زنگ بزنی و خودت درگیر نشی) خلاصه  همسرم اومده توی دستشویی اون یکی اتاق که صداش رو اون یارو نفهمه تا به پلیس زنگ بزنه. حالا فکر کنم صداش تا پشت خونه می رفت چون دیدم که اون یارو بلند شد و نشست توی جاش. هی جابجا می شد و هی می خوابید دوباره بلند می شد. زیر سرش رو درست می کرد. بیچاره جاش عوض شده بود . انگاری صدای همسرم، که خودش فکر می کرد داره یواش حرف میزنه، رو می شنید.  من اولش ترسیدم به همسرم گفتم نرو دم در چون وقتی یهو ما رو ببینه  می ترسه و اگه اسلحه داشته باشه بهمون شلیک می کنه.... من فقط از همین نگران بودم که نکنه اسلحه داشته باشه. اینجا همه مثل هلو  اسلحه دارند.. خلاصه بعد از اینکه همسرم آدرس رو داد دیدم دوتا پلیس با چراغ قوه اومدن پشت حیاط و خیلی محترمانه بلندش کردندو بدون اینکه یه کلام باهاش بحث کنند دستنبد زدندش و بردندش . فقط شنیدیم که بهش گفتند می خواهیم بهت دستبند بزنیم. اونم خیلی آروم گفت مواظب باشید دستم در نره...... اصلا هم عصبانی نشد و با پلیس ها هم چونه نزد.

پلیس ها رفتند بدون این که از ما سوالی بکنند. وقتی رفتیم تو بالکن، دیدیم کفش همسرم رو بالش کرده بود. برا همین بی قرار بود و هی وول می خورد. آخه کفش هم میشه بالش؟!!

روز بعد همسرم به پلیس  زنگ زد و پرسید که کی بوده و چی شده. بهش گفتند که سابقه دار نبوده و  ظاهرا مست کرده بوده...

گفتم چه مست بی آزاری....

خلاصه شبی بود.

-----------------------------------------------

پ.ن.۱- اینم از خانوم اوباما با لباس معمولی و در یک فروشگاه معمولی در حال خرید. دقیقا مثل ما... نمیدونم چرا اینا همه چی رو از ما کپی می کنند؟!! 

+ نوشته شده در  جمعه ۱۳۹۰/۰۷/۰۸ساعت 6:46  توسط لاله اشک | 
 

ویدئویی دیدم که  یک خرس و دو توله اش توسط چند تن از مردم بومی سمیرم اصفهان زنده زنده سلاخی می شوند. این نشان اندیشه های خفته ای است که نابودی شعور، احساس و آدمیت را در فرا رو دارد. نشان بی سوادی، خودخواهی و انسان پرستی و حرص و آز......اگر می کشی که بکش! اما چرا زنده زنده زجر می دهی؟ چه لذتی دارد دیدن بچه خرس زخمی که ناله می کند و مادر مرده اش را می طلبد؟

هرکه خواست لینک می دهم. هرچند دیدنش را توصیه نمی کنم.

امشب از ناراحتی خوابم نمی برد..... 

+ نوشته شده در  سه شنبه ۱۳۹۰/۰۷/۰۵ساعت 10:56  توسط لاله اشک | 
 
صفحه نخست
پروفایل مدیر وبلاگ
پست الکترونیک
آرشیو
عناوین مطالب وبلاگ
درباره وبلاگ
همه چی از همه جا

نوشته های پیشین
2024/7/22 - 2024/8/21
2017/10/23 - 2017/11/21
2015/10/23 - 2015/11/21
2015/6/22 - 2015/7/22
2015/4/21 - 2015/5/21
2015/2/20 - 2015/3/20
2015/1/21 - 2015/2/19
2014/11/22 - 2014/12/21
2014/7/23 - 2014/8/22
2014/2/20 - 2014/3/20
2014/1/21 - 2014/2/19
2013/1/20 - 2013/2/18
2012/12/21 - 2013/1/19
2012/11/21 - 2012/12/20
2012/10/22 - 2012/11/20
2012/9/22 - 2012/10/21
2012/8/22 - 2012/9/21
2012/7/22 - 2012/8/21
2012/6/21 - 2012/7/21
2012/5/21 - 2012/6/20
2012/4/20 - 2012/5/20
2012/3/20 - 2012/4/19
2012/2/20 - 2012/3/19
2012/1/21 - 2012/2/19
2011/12/22 - 2012/1/20
2011/11/22 - 2011/12/21
2011/10/23 - 2011/11/21
2011/9/23 - 2011/10/22
2011/8/23 - 2011/9/22
2011/7/23 - 2011/8/22
2011/6/22 - 2011/7/22
2011/5/22 - 2011/6/21
2011/4/21 - 2011/5/21
2011/3/21 - 2011/4/20
2011/2/20 - 2011/3/20
2011/1/21 - 2011/2/19
آرشيو
برچسب‌ها
اطلاعاتی درباره خوانسار (32)
جامعه (25)
یادداشت ها (19)
روزمره (13)
مراسم (13)
سفر و طبیعت (12)
خاطرات (6)
تحصیل (5)
ادبیات (4)
محیط زیست (3)
مقاله (3)
زبان (1)
سفر (1)
خوانسار (1)
تاریخ (1)
شعر (1)
پیوندها
مسعود
گلهای رنگارنگ
روسری آبی
مثل خورشید باش
سودابه
لیلا قریب دختر باران
مهدی شوشتری
زهره
عکاسباشی
آدمها
خطم خالی
موسسه سحر فیلم
معرفی شهر خوانسار
موسیقی خوانسار
بهار مهربون
سولماز  خانومی
یادداشتهای شخصی خسرو دهاقین
گروه درسی زبان انگلیسی
آتلیه عکاسی من
جوانه
همكلاسي ها
مهرناز جان
پایگاه عکس چیلیک
هیدرولوژی خوانسار
جهانگرد
گلبرگ خوانسار
تو کا یا کا؟!(همشهری هایتان را اینجا پیدا کنید)
پارادوکس های یک ذهن سه در چهار
من ی سر راهی ام
نامها(نرگس جان)
وبلاگ رسمی استاد محمودی خوانسار
مرغ شباهنگ
دل تنگ
پرخچه
النگات
خوانسار هم نسل های من
نقدنامه
خوانسارخاطرات خوب خوش خانه وخاندان پدریم
علی کوچولو   
موسیقی پاپ و سنتی
خرس نامه
عکاسی از گرگان گلستان
جواد معروفی
چل چو
یک خوانساری
ص.ن.د.و.ق.چ.ه- خوش دل
آخاله
مرکز شهر (معرفی شهر دزفول)
نگاهی تازه (خسرو دهاقین)
تالار  گفتمان خوانساری ها
مرغول بزرگ
هیئت تیر اندازی با کمان خوانسار  
خوانساری Edit man یادداشتهای یک
راهنمای توریست خوانسار
گذري در طبيعت وصنعت-ايران آتي
عکسهای زیبا از طبیعت خوانسار
ناخدا (پرواز در قفس)
پسران کوچه ستاره
اسطوره فرهنگ
جناب خان
سایت رسمی شورای شهر خوانسار
شکوفه
حسینی
راز نهان
«پرنده می داند»
باغشهر من
انجمن خوشنویسان خوانسار  
نقد نامه
موضوع آزاد در خوانسار
فرشید نیک نژاد
دنیای زیبای ماهان
ناصرالدین شاه قاجار  
نوای یار
وشـــــــــــکو
معلم خوانساری
 

 RSS

POWERED BY
BLOGFA.COM