![]() |
![]() |
|
یادمه خونسار که بودم هر جا می خواستم برم با تاکسی می رفتم حتی از تو فلکه تا بانک ملی. شهرداری رو که دیگه حتما با تاکسی می رفتم. برام خیلی خیلی دور بود. نه برا من، برا بیشتر ما خونساری ها مسافت ها به نظر دور می آد. مثلا اگه کسی از خیابان شهدا اسباب کشی می رفت دم دوراه می گفتند راهش خیلی دور شده. چشمه آخوند (صفائیه) و چهار باغ و محله بالا که دیگه برامون خیلی دور و از اونجا به بعد خارج از شهر محسوب می شد. که دیگه باید با اتوبوس تهران می رفتیم مثلا!! اما این همه اش بخاطر کوچک بودن محیط و شهره که دیدگاه ما آدمها رو نسبت به مسافت اینجوری عوض می کنه. پارسال که اومدم خونسار رفته بودیم باغ. من و خواهر زاده ام گفتیم که می خواهیم بریم پیاده روی تا شما صبحانه را ردیف می کنید ما برگشتیم. یه چند تا از دوستهای خواهرم هم قرار بود برا صبحانه بیان باغ. خلاصه ما از مالگاه تا سرچشمه رفتیم و برگشتیم وقتی رسیدیم اونها هم اومده بودند. پرسیدند تا کجا رفتین گفتیم تا سرچشمه. با همون واژه معروف خودمون " ووی خیلی راهوو" تعجب خودشون رو از این مسافت نشان دادند. مسافت ها تو محیط های بزرگتر معنی خودشان را از دست می دهند خونسار به تهران و ایران به اینجا. و جالبه که در مقایسه با ایران، اینجا مسافت بیشتر بی معنی میشه چرا که غرب تا شرقش ۶ ساعت پروازه و اگه مثلا با طیاره بری به شهری که ۲ ساعته راهه، پیش خودت می گی چه نزدیک بود! چه ما آدمها همه چی رو نسبی می بینیم. دیگه هروقت می آم خونسار سوار تاکسی نمی شم. همه چی برام دوقدمه. حالا بعضی یا ودژون نیو بواژنده چونو اداژه خوسار کیسرو ! خاب خدا وکیلی کیسر خا هو، اما خاب من جی خوم خوساریان. پز خوسار به من هانددین! ----------------------------------------------- پ.ن.۱- وبلاگ مینو فیلتر شده فکر کنم اشتباهی رخ داده است. پ.ن.۲- تبریک به فرهادی و مردم ایران برای جایزه عظیم اسکار برچسبها: اطلاعاتی درباره خوانسار, یادداشت ها, خاطرات |
|
+ نوشته شده در
جمعه ۱۳۹۰/۱۲/۰۵ساعت 20:29 توسط لاله اشک |
|
|
صفحه نخست پروفایل مدیر وبلاگ پست الکترونیک آرشیو عناوین مطالب وبلاگ |
| درباره وبلاگ |
همه چی از همه جا
|
|
RSS
|