![]() |
![]() |
|
با یه دوستام که ایران است داشتم تلفنی حرف می زدم. مدتها بود ازش خبر نداشتم. از طریق فیسبوک پیداش کردم. احوال خانواده اش رو می پرسیدم. همه رو گفت خوبند بجز یکی از برادراش. گفت آره اون تو زندگیش شکست خورد. گفتم مگر چه شده است؟ گفت جدا شده. به او گفتم چرا این حرف را میزنی جدایی یعنی شکست نیست. یه زندگی جدید است با مرحله ای دیگر. چرا باید فکر کنیم که هر کی که جدا میشه یک فرد شکست خورده است. با شرایط زندگی کنونی مردم، کم شدن تحمل و ماشینی شدن، جدایی یک مسئله نیست بلکه یک انتخاب است. انتخابی که نشانگر با هم کنار نیامدن دو نفر است. جدایی، جدایی نیست. بلکه گرفتن فاصله از یک سری اختلاف عقیده هاست. بخش مفید زندگی حدودا ۵۰ سال است. چنانچه بخواهیم ۴۰ سال آنرا با جنگ و دعوا بگذرانیم، چه زندگی ای کرده ایم!؟ من مشوق نیستم اما مخالف هم نیستم. اعتقاد به آزادی فکر و انتخاب دارم. اعتقاد به استقلال فکری دارم که با پهنا دادن به این استقلال فکری، بسیاری از مسائل جانبی حل خواهد شد. او را به حال خود بگذاریم. چرا مدام پشت سرش سخن می رانیم که چرا جدا شده است. از نظر او، این بهترین تصمیم بوده است. پس به تصمیمش احترام بگذاریم. این پست را مدتها قبل نوشته بودم. داشت خاک می خورد. برچسبها: جامعه |
|
+ نوشته شده در
پنجشنبه ۱۳۹۱/۰۲/۲۱ساعت 12:1 توسط لاله اشک |
|
|
صفحه نخست پروفایل مدیر وبلاگ پست الکترونیک آرشیو عناوین مطالب وبلاگ |
| درباره وبلاگ |
همه چی از همه جا
|
|
RSS
|